عاشق باران,عاشق پاییز دلنوشته ها،داستان،اشعار و سروده ها،عکس و مطالب مذهبی و قرآنی*دانلود نرم افزار و بازی آندروید* |
|||
بهار زندگی
سپیده صبح آمد و دلم سپید شد ز نور دیده ببین شمع حیات را ز نومیدی نباشد زندگانی که گر خواهی روی بشناس ما را دلم در هر تپش غم می سراید میان هر غمش آهی نشاند دگر بگذشت عمر جان ما را ز بختم هیچ نیست دلخوش ما را به تو گویم ز من بشنو تو ای دل تو ای تنها ترین دلدارم ای دل که گر نابود شد عمر گرانت به تنهایی گذشت فصل حیاتت نباشد جای هیچ افسوس زیرا که باشد در شکست پیروزی ات را بزن دستان خود بر زانوانت بخوان بر لب امیرالمومنینت صدا زن خالق خود را تو از دل طلب کن یاری اش را از سر خضع امیدت را گل افشان کن دوباره دلت را سبزه باران کن دوباره به لب آور گل لبخند را باز به برق آور دو چشمانت را از آغاز که دیگر فصل غم هایت تمام شد خزان زندگانیت بهار شد
دوستان عزیز امیدوارم از این شعر لذت برده باشید...لطفا در مورد این شعر نظر بدید تا بتونم اونو اصلاح کنم... دلم نسیم خنک بهاری را میخواست. به هر سو میرفتم هوا سرد سرد بود. دلم رنگ سبز را می خواست.دلم شکوفه های سفید و صورتی می خواست. به هرسو که مینگریستم پر بود از خشکسالی و سرما. نه خبری از سبز بود و نه خبری از شکوفه های سفید و صورتی... در حسرت بهار، زل زدم به قاب عکس کوچک اتاقم که پر بود از سبز... ناگهان صدایی به گوشم رسید...تق تق تق... کیستی؟؟؟ سهرابم! بفرمایید... آری سهراب بود که به ملاقات من آمده بود... یک جمله زمزمه کرد و رفت..اوگفت: چشما را باید شست، جور دیگر باید دید... چشمایم را شستم..وای... سهراب راست می گفت... همه جا پرشد از سبز
امیدوارم لحظه لحظه زندگیتان سبز باشد...سبز سبز
درباره وبلاگ دلنوشته ها،اشعار و سروده های شیوا پولادوند*دانلود نرم افزار و بازی آندروید*دانلود نرم افزار و بازی جاوا*دانلود فیلم و انیمیشن و آهنگ*عکس*دانلود نمونه سوالات امتحانی پایه ها و رشته های مختلف*مطالب داداش عباس عزیزم*مطالب مذهبی و قرآنی پیشرفت مشاوره تحصیلی روانشناسی امتحان درس موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |